گفتم که روی خوبت از من چرا نهانست
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیانست
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت
گفتا نشان چه پرسی آن کوی بی نشانست
#فیض_کاشانی
به سال شمسی چشمان تو خوشم باشد
به چال گونه خندان تو خوشم باشد
به اینکه مثل همیشه شکوه فروردین
بروید از گل دامان تو خوشم باشد
تویی تبی که به این سادگی نمی خوابی
میان آتش پنهان تو خوشم باشد
بگو بمیرم و چیزی نپرس اگر مردم
بگو ، دوباره بگو ... جان تو خوشم باشد
شکسته شانه تنهایی ام ولی حالا
به مهربانی دستان تو خوشم باشد
ببین دوباره چه ها کرده با پرستو ها
کمین دانه ایوان تو ... خوشم باشد
هوا ، هوای بهشت است و چترها بسته
همیشه بارش باران تو خوشم باشد
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو بوده به دیگران برسد
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوستترش داشته، به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطهی جهان برسد
گلایهای نکنی، بغض خویش را بخوری
که هقهق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ...نه! نفرین نمیکنم
به او که عاشق او بوده او، زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که زود آن زمان برسد!
گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی
گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی
گفتم: به خواب دیدن زلفت چگونه باشد؟
گفتا: که خویشتن را در پیچ و تاب بینی
گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور
گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!
گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم
گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟
گفتم: خراب گشتم در دور چشم مستت
گفتا: که هر چه بینی مست و خراب بینی
گفتم: لب تو دیدن صد جان بهاست او را
گفتا: مبصری تو، در لعل ناب بینی
گفتم: که روز سلمان شب شد ز تار مویت
گفتا: نگر به رویم تا آفتاب بینی