نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
باغهای دلگشا در زیر پر باشد مرا
تلخرویان را می روشن گوارا می کند
ابر بی می، کوه بر بالای سر باشد مرا
نیستم یک لحظه بی مشق جنون، هر جا که هست
نوخطی پیوسته در مد نظر باشد مرا
باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار
دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا
اے تو برقلب من از هرڪه سزاوارترین
این منم در ره جانان تو غمخوار ترین
آن لب لعل تو اے دوست چه با من بڪند
بےگمان هست پراز رمزو پر از اسرارترین
گر تو از ڪوے منِ دلشده آخر بروی
می شوم از غم هجران تو بیمار ترین
ساحت عشق تو از هرچه ڪه آلوده بَری
این منم بهر وصالِ تو چه دلدارترین
ای وفا دارترین و ، تو همه مونس جان
می ڪنم جان به فداے تو وفادارترین