فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    جستجوی پیشرفته
  • وارد شدن
  • ثبت نام

  • حالت شب
  • © 2025 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    در باره • فهرست راهنما • با ما تماس بگیرید • سیاست حفظ حریم خصوصی • شرایط استفاده • بازپرداخت

    انتخاب کنید زبان

  • Arabic
  • Chinese
  • Dutch
  • English
  • French
  • German
  • Italian
  • Japanese
  • Korean
  • Persian
  • Russian
  • Spanish
  • Swedish
  • Turkish
  • Urdu

تماشا کردن

تماشا کردن

وبلاگ

مقالات را مرور کنید

بازار

آخرین محصولات

صفحات

صفحات من صفحات لایک شده

بیشتر

انجمن کاوش کنید پست های محبوب شغل ها ارائه می دهد بودجه
تماشا کردن بازار وبلاگ صفحات من همه را ببین

کشف کردن نوشته ها

Posts

کاربران

صفحات

گروه

وبلاگ

بازار

انجمن

شغل ها

بودجه

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

زن ها تا وقتی کم سن و سالند عشق برایشان همه چیز است... آب و نان، خواب و خوراک...
چشمشان را به روی نقطه ضعف های طرف مقابل می بندند...
همین که عاشقشان باشد کفایت می کند...
دلشان گرم بوسه های یکهویی، بغل کردن های یکهویی، غیرتی شدن های یکهویی، قهر و آشتی کردن ها و همه این دیوانگی های عاشقانه می شود...
اما زن ها هر چه سنشان بالاتر برود
به دنبال یک تکیه گاه می گردند... کسی که شاید آنقدر ها عاشق باشد و خوب بلد باشد اضطراب یک زن را آرام کند...
زن ها برای اشک هایشان، دلتنگیهای گاه و بیگاهشان یک درک مردانه میخواهند...
دلشان میخواهد چشم هایشان را ببندند و برای لحظاتی همه ترس شان را از آینده بسپارند به یک آغوش مردانه...
زن ها برای دنیای عمیق و بزرگشان یک مرد بزرگ میخواهند...
این اصلا خوب نیست که می گویند مردها تا ابد یک پسر بچه می مانند

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

خوش به حال مردها . . .
دلشان که بگیرد؛ سیگار می کشند...
هر زمان هم که باشد ، بدون ترس ودلهره، به دلِ خیابان میزنند ...
حتی اگر شد ، وسایل دم دستشان را می شکنند ...! اما ما زن ها چه؟؟
نه خیابان برای دلتنگی هایمان امن است
نه سیگار ، با طبع لطیفمان سازگار...
نه دلِ شکستن ظرف ها را داریم...!
ما زن ها ... دلمان که میگیرد؛
زورمان به موهایمان می رسد،
به ناخن هایمان می رسد،
به بغضمان میرسد...
ما زن ها... درمواقع دلتنگی، خیلی قوی که باشیم .. نهایتش ... گوشه ای مچاله می شویم ... و بی صدا می میریم....!

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
avatar

Mona2

 
ها والا 😒
پسندیدن
1
پسندیدن
· پاسخ · 1601756551

حذف نظر

آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

درعاشقی پیچیده ام


این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریده ام
دل را ز خود برکنده ام با چیز دیگر زنده ام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیده ام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیده ام

دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریده ام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیده ها منزلگهی بگزیده ام
من از برای مصلحت در حبس دنیا مانده ام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیده ام

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

اگر کسی را دیدی که
در لبخندت غمت را دید
در سکوتت حرفهایت را شنید ،
و در خشمت محبتت را فهمید ،

💓او بهترین دوست شماست 💓

" گفتار خوب "

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
avatar

Mona2

 
احسنت
پسندیدن
1
پسندیدن
· 1601756566
1 پاسخ

حذف نظر

آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

#گفتا که ای محبوب من
چون جان شیرین دارمت ،،،

#گفتم اگر ثابت کنی
ایمان ودین می آرمت ،،،

#گفتا که ای لیلای من
مجنون وحیرانت منم ،،،

#گفتم اگر صادق شوی
در سینه چون جانت منم ،،،

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

یک قانون نانوشته وجود دارد که میگوید
هروقت خبری از کسی نبود
بدان یا حوصله ات را ندارد
یا آدمی جدید پیدا کرده که
منفعت اش با او بیشتر است
و یا هنوز به مشکل برنخورده که سراغی ازتو بگیرد
البته زندگی خودش است
به خودش مربوط است اما

دل آدم که بازیچه نیست
دل آدم نازک است
به تار مویی بند است
به خدا زود میشکند
از اینجور آدم ها فاصله بگیرید
این هاآدم را نابود میکنند.

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

برای قلبم چه طرحی بریزم
تا عاشقت نباشد؟
لبانم را چه بیاموزم
که تو را نبوسد
و طاقتم را
که دندان بر جگر بگذارد؟
به شعرم چه بگویم
که منتظرم باشد تا بعد؟
و حال آنکه روزی که تو را نبینم
بی نهایت است ...

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن
چون زنی بر نام شمس الدین تبریزی بزن
مطربا بهر خدا تو غیر شمس الدین مگو
بر تن چون جان او بنواز تن تن تن تنن
تا شود این نقش تو رقصان به سوی آسمان
تا شود این جان پاکت پرده سوز و گام زن
شمس دینُ شمس دینُ شمس دین میگوی وبس
تا ببینی مردگان رقصان شده اندر کفن
مطربا گر چه نیی عاشق مشو از ما ملول
عشق شمس الدین کند مرجانت را چون یاسمن
لاله‌ها دستک زنان و یاسمین رقصان شده
سوسَنَک مَستک شده گوید که باشد خود سمن
خارها خندان شده بر گل بجسته برتری
سنگ‌ها باجان شده با لعل گوید ما و من

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

‍تنها زمانى "صبور" خواهى شد
كه "صبر" را يک "قدرت" بدانى
نه يك "ضعف"...
آنچه "ويرانمان" مى كند
"روزگار" نيست!
حوصله ی "كوچك"
براى "آرزوهاى بزرگ" ماست..

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

تویی مهمان ناخوانده
که در رویای من یک شب
نهادی پا به دنیای دلم
با ارمغانت ؛ شعر
تو حافظ، شمس،مولانا
تو بیدل، صائب و خیام
که زانو می‌زند هرروز و شب
در آستانت شعر
تو شعر خلقتی، آری !
که در آیینه می‌باری
نگاهت شعر چشمت شعر
گیسو شعر و جانت شعر !

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 1505 out of 1935
  • 1501
  • 1502
  • 1503
  • 1504
  • 1505
  • 1506
  • 1507
  • 1508
  • 1509
  • 1510
  • 1511
  • 1512
  • 1513
  • 1514
  • 1515
  • 1516
  • 1517
  • 1518
  • 1519
  • 1520

ویرایش پیشنهاد

افزودن ردیف








یک تصویر را انتخاب کنید
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟

بررسی ها

برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد

پرداخت با کیف پول

هشدار پرداخت

شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟

درخواست بازپرداخت