شده تقدیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
سالها گیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
پشتِ یک قلبِ به ظاهر خوش
و یک خنده ی تلخ
شده زنجیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
در میانِ تپشِ آینه پنهان شَوی و
روح و تصویرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوجِ جوانی ، با همین ظاهرِ شاد
تا گلو پیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
شده ازاد و رها باشی و تا عمقِ وجود
رام و تسخیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
می شود با همه ی ریشه و رگهایِ تَنت
سالها گیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
اره میشود چون اون از دلت خبر ندارد...
از راه دوری آمدم ، آغوش خود را باز کن
چرخی بزن دور و بَرَم ، قدری برایم ناز کن
بنشین کنارم ، خسته ام دستی بکش بر گونه ام
میلِ شدیدِ بوسه را ، پنهان چرا ؟ ابراز کن
دلسرد و بی انگیزه ام ، شوری به پا کن در دلم
سرمایِ تبریزِ مرا ، شَر جی تر از اهواز کن، شرجی تر از اهواز کن 😍
یا خاک پایت میشوم ، مستانه بر خاکم برقص
یا آسمانت میشوم ، در وسعتم پرواز کن
اصلا چرا فَک میزنم ؟ این ریش و قیچی دست تو
من تحت فرمانم فقط ، آهنگ خوبی ساز کن
سجاده ام این دفتر و ، راز و نیازم این غزل
در شعر بی آرایه ام ، تا میشود ایجاز کن