دوتا رفیق عاشق یه دختر بودند
دختره سه تا پیک عرق میریزه دوتاشو میزاره جلو دوتا رفیق میگه تو یکیش زهره بخورین هرکی زنده بمونه با من ازدواج میکنه.
اولی میخوره میگه به سلامتی رفیقم که من بمیرم و اون به عشقش برسه. دومی هم میخوره میگه به سلامتی رفیقم که من بمیرم و اون به عشقش برسه.
دختره هم میخوره میگه زهر تو این بود به سلامتی "رفیق" که من بمیرمو رفاقت شما بهم نخوره...
سلامتی هرچی رفیقه
نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم
خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم
.
فقط بگو لقب "شاعری" به من ندهند
بگو که من دل خونی ازین لقب دارم
.
... و بی تو این همه شعری که هیچ می ارزند
... و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارم
.
ببین به چشم خودت، بی تو سرد و متروک است
همیشه خانه ی عشقی که آن عقب دارم
.
تو چند ساله شدی؟! آه! چند ساله شدم؟
کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم؟
.
بیا و این دم آخر کنار چشمم باش
مباد بی تو بمیرم ... چقدر تب دارم !