فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    #شبتون
    جستجوی پیشرفته
  • وارد شدن
  • ثبت نام

  • حالت شب
  • © 2025 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    در باره • فهرست راهنما • با ما تماس بگیرید • سیاست حفظ حریم خصوصی • شرایط استفاده • بازپرداخت

    انتخاب کنید زبان

  • Arabic
  • Bengali
  • Chinese
  • Croatian
  • Danish
  • Dutch
  • English
  • Farsi
  • Filipino
  • French
  • German
  • Hebrew
  • Hindi
  • Indonesian
  • Italian
  • Japanese
  • Korean
  • Persian
  • Portuguese
  • Russian
  • Spanish
  • Swedish
  • Turkish
  • Urdu
  • Vietnamese

تماشا کردن

تماشا کردن

وبلاگ

مقالات را مرور کنید

بازار

آخرین محصولات

صفحات

صفحات من صفحات لایک شده

بیشتر

انجمن کاوش کنید پست های محبوب شغل ها ارائه می دهد بودجه
تماشا کردن بازار وبلاگ صفحات من همه را ببین

کشف کردن نوشته ها

Posts

کاربران

صفحات

گروه

وبلاگ

بازار

انجمن

شغل ها

بودجه

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

چه کیفی دارد... کسی باشد
که وقتی نام کوچکت را
از ته دل صدا می زند...
لبخندی روی لبانت نقش ببندد
و تو آرام بگویی: جــانم

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

سلام دوستان گلم

لحظه ‌لحظه‌هایتان

پر از ترانه‌ی قشنگ عشق

زندگیتون قشنگ و پرازعشق ❤️
غروب زیباتون بخیر وشادی

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

دلربایانه دگر بر سر ناز آمده‌ای

از دل من چه به جا مانده که باز آمده‌ای

در بغل شیشه و در دست قدح، در بر چنگ

چشم بد دور که بسیار بساز آمده‌ای

بگذر از ناز و برون آی ز پیراهن شرم

که عجب تنگ در آغوش نیاز آمده‌ای

می بده، می بستان، دست بزن پای بکوب

به خرابات نه از بهر نماز آمده‌ای

آنقدر باش که من از سر جان برخیزم

چون به غمخانه‌ام ای بنده نواز آمده‌ای

#صائب

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
avatar

Mona2

 
روزت شاد
پسندیدن
· 1594995280
1 پاسخ

حذف نظر

آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
5 سال

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
avatar

Mona2

 
همگی لایک رفیق
پسندیدن
1
پسندیدن
· 1594995241
1 پاسخ

حذف نظر

آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟

Mona2
Mona2  
5 سال

چشمم به چشمِ مردمانِ شهر شک دارد
لعنت به هر کس با تو حرف مشترک دارد

روزی که از چشم تو افتادم یقین کردم
چشمِ تمام مردمِ شهرم نمک دارد

حتی به چشمان خودم بی اعتمادم چون ...
آیینه هم گاهی درون خود تَرَک دارد

پای تو وقتی در میان باشد تمام من ...
با عالم و آدم نبردی تک به تک دارد

از "وان یکاد و چهار قُل تا آیه الکرسی"
تنها خدا در حفظ تو قصد کمک دارد

من سیب سرخت بودم و از چشمت افتادم
لعنت به هر کس گفته سیبِ سرخ لک دارد

داغ تو بر دل دارم و نفرین بر آنکس که ...
از داغ جانسوزِ دلم قلبی خُنَک دارد


فاطمه_اتحاد

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

الا یاایها المعشوق بگو از من چه مے خواهی؟
که دردم را نمے بینے و نامم را نمے خوانے!

تمام نیمه شب ها را به یادت صبح مے ڪردم
تو از احوال یک رنجورِ دل خسته چه مے دانی؟

به جان آمد دلم از غم، نمے خندم دگر، اما
تحمل مے ڪنم غم را شبیه پیر ڪنعانی...

«مرا عهدے ست با جانان، ڪه تا جان در بدن دارم...»
بگو با من مگر دیوان حافظ را نمے خوانی؟

امید وصل بود در من«...ولی افتاد مشڪل ها»
دلم خون شد از این ایام رنج و نابسامانی...

من از این بیشتر با تو نمے گویم سخن از عشق
«هواخواه توام جانا و میدانم ڪه میدانی...»

#آنا_جمشیدی

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
avatar

علیرضا عباسی

 
جدا حقیقت رو میگم تمام پستات بسیار عالی20202020
پسندیدن
· 1594994793
4 پاسخ می دهد

حذف نظر

آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟

Mona2
Mona2  
5 سال

‌
یک لحظه واقعا بد و یک لحظه عالی ام
این روزها به لطف تو حالی به حالی ام
شهری میان خاک جنوبم که مدتی ست
درگیر ابرهای سیاه شمالی ام
داروی درد کهنه خودش درد دیگری ست
سیلاب آمده وسط خشکسالی ام
من آن نخورده مستم از اینکه تمام وقت
لبریز عطر توست هوا در حوالی ام
خوش بو شده اتاقم و اصلا عجیب نیست
جان داده ای به تک تک گل های قالی ام
چون برکه ای که آب ندارد ،بدون عشق
لطفی نداشت زندگی خشک و خالی ام
‌

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

ز کوی آن پری دیوانه رفتم
نکو کردم خردمندانه رفتم

بیا بشنو ز من افسانه عشق
که دیگر بر سر افسانه رفتم

ز من باور کند زاهد زهی عقل
که کردم تو به وز میخانه رفتم

سفر کردم ز کوی آشنایی
ز صبر و دین و دل بیگانه رفتم

چه می بود اینکه ساقی داد وحشی
که من از خود به یک پیمانه رفتم

وحشی_بافقی

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 1798 out of 1813
  • 1794
  • 1795
  • 1796
  • 1797
  • 1798
  • 1799
  • 1800
  • 1801
  • 1802
  • 1803
  • 1804
  • 1805
  • 1806
  • 1807
  • 1808
  • 1809
  • 1810
  • 1811
  • 1812
  • 1813

ویرایش پیشنهاد

افزودن ردیف








یک تصویر را انتخاب کنید
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟

بررسی ها

برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد

پرداخت با کیف پول

هشدار پرداخت

شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟

درخواست بازپرداخت