ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمی ای بر انگشتر نگین ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم ای طنین نام تو بر گوش من ای پناه گریه ی خاموش من همچو باران مهربان بر من ببار ای که هستی مثل ابر نو بهار در صداقت برتر از آیینه ای در رفاقت باده ای بی کینه ای ای سپیدار بلند و بی پایدار می برم نام تو را با افتخار هر چه دارم از تو دارم ای پدر ای که هستی نور چشم و تاج سر رحمت بارانی روشن تبار مهربانی از مانده یادگار
دیگه توی دنیا به چی اعتماده کسی که براش مردی دوست نداره منو بغض و بارون، سکوت خیابون دوباره شکستم چه ساده چه آسون به پاتم بسوزم تو شمعم نمیشی تو حوای دنیای آدم نمیشی! غرورت گلومو به هق هق کشیده آدم که قسم خوردشو دق نمیده …