از دهکدهی نجیب چشمانش سواری بر اسب دلهره میگذشت و هیچ نمیدانست که شهوت عمیق رودخانه روسری احساسش را خواهد برد اکنون اما زانوی سکوتش درد میکند و سراب خندههایش در انعکاس کوهستان جاریست.
چشمانت زنی بود شبیه به آوازی که به شب لم داد خندیدی به دیواری که صدایش را به پنجرهی دیوانه میفروخت غروب که از شانههایم افتاد جهان در کوچهای مردآلود چادر باد را گم کرد چشمانت زنی بود...
فرقی نمیکند باد نوازشگر یا باد توفنده این شگرفی ناب که لمس هر بارش قلبم را متلاطم میکند باد مرا در آغوش میگیرد میرقصاند گم میکند و باز در ناخودآگاه شعری متولد میکند.
🌷سلام دوستان ☕️عصر زیباتون بخیر 🌷 سه شنبه ۲۹ اسفند ماهتون زیبا ☕️روزتون پُر از سلامتی 🌷دور و برتون پر از ☕️عشق و محبت و دلخوشی 🌷لحظه هاتـون غرق زیـبــــایی ☕️وآرامش سهم دلهای مهربونتون❤️ پیشاپیش فرارسیدن سال نو برشما مبارک