یک عینک آفتابی تیره..سهم دیدن تو میان من وخورشید عصر خیابان هدیه ای برای ...چشمان من تا نگاه رفتنت را نبینم اگر چه اینروزها در هوای، غبار گرفته ا بری هم چشمانت سرشار از غزل دلگیر،خداحافظی است.
دو فنجان قهوه دو صندلی و یک میز مقابل من مقابل تو و یک خروار سکوت ساعتها من نگویم تو گوش کنی تو نگویی من گوش کنم و تنها لرزش بی تاب قهوه تمامِ ما را فریاد بزند
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 701 out of 1684
ویرایش پیشنهاد
افزودن ردیف
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟
بررسی ها
برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد
پرداخت با کیف پول
هشدار پرداخت
شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟