وطن یعنی همین آب و همین خاک وطن یعنی همین آبادیِ پاک وطن یعنی خروشان آب کهریز همی بگرفته آبادی به فتراک وطن یعنی به گاهِ کوچ لک لک زخاک باروبرافرازی به افلاک
خبر دادند مرا از حال پیری ترا خواسته کزو احوال بگیری رسیدم خدمتش دیدم رفیقان نشستند در برش با حال گریان عصایش را به دار اویخته کرده است به رفتن ساخته وپرداخته کرده است