تو زندگي هيچوقت التماس نكن!التماس كردي به نامرد نكن!
اگر مردي نارو نزن!اگر زدي به رفيق نزن!
اگر مردي مال مردم نخور!اگر خوردي از يتيم نخور!
اگر مردي قسم نخور!اگر خوردي به ناموس نخور!
اگر مردي پشت به كسي نكن!اگر كردي به معبود نكن!
اگر مردي غصه نخور!اگر خوردي واسه دنيا نخور!
اگر مردي گريه نكن!اگر كردي واسه پول نكن!
داداش من خواهر من » توي دنيا هرچـــــــــي ميخاي باش!
ولي نامرد نباش
با کســـــی باش؛
کــــه تــــورا بَلــــــد باشـــــد!
نــــــگاهت را
اخــــــمت را
حرفای نگفــــته ات را
لحــــن غمگیــــنت را
خنده ی پنهــــان شده در بین بازخواست کردنش را
بغض فرو خورده ات را
حــــست را؛عشــــقت را
ســــرشوق کشاندت را...
کسی که تــــورا بلــــد باشد؛ینـــــی خودِ خودت!
ازش دور هــــم که بشوی چیــــزی ماوراء وجــــودت اورا بــــتو نزدیـک خواهد کـــــرد...
زیرا تـــــنها "او" تـــــورا بلد اســـــت..
ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﻣﺮﺍ مستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ؛عاشقِ دربستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍلله
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩرِ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ
ﮐﻪ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺳﺖ ﻣﺮﺍ دستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﭘﺪﺭﻡ ﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﺎﺷﻢ
ﻧﻮﮐﺮﺵ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﭘﺎبستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺑﻪ یلِ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ،ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﺴﻢ
ﻫﺴﺖ،هستیِ ﻣﻦ ﺍﺯ هستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺣﻮﺭ ﻭ ﻣﻠﮏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﻨﺖ نبُوَد
ﺟﻨﺖ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻨﺸﺴﺘﻪ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ
نوکرم،نوکرِ دربستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
کم کم غروب واقعه از راه می رسید
یک زن میان دشت، سراسیمه می دوید
این خیمه ها نبود که آتش گرفته بود
آتش میان سینه ی او شعله می کشید
راهی نمانده بود برایش به غیر صبر
باید دل از عزیز سفر کرده می برید
مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش
قطره به قطره سرخ و غریبانه می چکید
آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد
باید حماسه پشت حماسه می آفرید