بعضی احساس ها ...
کلمه نمی خواهد ...
صدا می خواهد ...
لحن می خواهد ...
مثل "دوست داشتن"…
بعضی حرف ها را
نباید نوشت
نباید تایپ کرد
مثل "دوستت دارم "…
دوست داشتن را ...
باید کنار گوشش زمزمه کرد ...
و دوستت دارم را ...
با بوسه نشانش داد ...
چرا نسلی شدیم ...
که لب هایمان را از یاد برده ایم ...
و فقط به دست ها تکیه کرده ایم …!
تو ڪجایے ڪه برایت دل و ایمان بدهم؟
تا به ڪے ڪاسه ءخون هدیه به مژگان بدهم
بعد ڪوچت بخدا ڪار من این شد شب و روز
ڪه تن خسته خود را به خیابان بدهم
ڪاش بودے ڪه مرا از قفس آزاد ڪنی
این روا نیست ڪه در غربت خود جان بدهم
هیچڪس مشترے قلب ترک خورده نبود
هر چه هم خانه ویران شده ارزان بدهم
رفتنت باعث ویرانے این دل شده است
ڪاش بودے ڪه به قلبم سر و سامان بدهم
گرچه بد عهدے تو زخم تبر بود ولی
گفتنے نیست ڪه جان بر سر پیمان بدهم
تا به اینجا به غمت سوخته ام، یا برگرد
یا ڪه امشب به تو و فڪر تو پایان بدهم
بعضی ها چهره شان خیلی معمولیست
امّـــــــــــا......
آنچه در قسمت چپ سینه شان می تپد دل نیست،
اقیــــانــــوس محبّـــت است.
بعضیها تُنِ صدایشان خیلی معمولیست ،
امّــــــــــا .....
سخن که میگویند، در جادوی کلامشان غرق میشوی
بعضیها قد و قامتشان معمولیست
امّــــــــــا.....
حضورشان تپش قلب می آورد
بعضیها خیلی معمولی هستند
امّـــــــــا ....
همین معمولی بودنشان ، است که در کنارشان به ارامش میرسی
فقط آرامش مهم است.
ثروت،شهرت،زیبایی و جمال...
همه عادی میشوند
فقط قلب آدم هاست که اهمیت دارد...
❤️❤️❤️❤️
بـا ناامــیـــدی قـــهــــــوه ام را تــلـــخ مینوشم
یـعــنـــی بــــرای مــانــدنــت دیـگـــر نمیکوشم
شوقی ندارم در دل و در باورم هـم نیست
چیـزی بـه جز سنگینی عشق تو بر دوشم
رودم ولــی در مـن تـمـنـای رسـیـدن نیست
دل كنـدم و دریـای چشمت شد فراموشم
رویــای وصــــل ســاحـــل تـــو از ســــرم افتاد
دیگــر نمی پیچـد صـــدای مــــوج در گوشم
پـشـت ســـرم دنــبــالـه ای جـــز غــــم نمیبینم
تا جاری ام، از چشمه ای جز غم نمیجوشم
جـای تـو باید با خودم خلوت کنم هر شب
وقـتی خـودم را تـنـگ میگیرم در آغوشم