در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا ًبه تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد، چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتـش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم!
باد با مویش نمیدانی چه کرد...
عطر گیسویش نمیدانی چه کرد...
مثل یک ببرِ نشسته در کمین
چشــم آهویش نمیدانی چه کرد...
مشــکلش با من نمیــــدانم چه بود
تیــــغِ ابــرویش نمیدانی چه کرد...
بـــا منِ بیــــــگانه بـــا بیــــــگانگـــــی
آشـــــنــا خویـــش نمیدانی چه کرد...
آمـد و رفت و دلِ بی صـــــــاحبم
بــر ســر کـویـش نمیدانی چه کرد...
آنکه دنبــالش "مهـــــاجر" گشته ام
با "پرســـتویش" نمیدانی چه کرد...
ارشان (جواد) صابر مختاری
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟