از نگاه روی تو ، دل سیر می گردد مگر
آخر آدم با تو باشد ، پیر می گردد مگر
با نگاهی قلب من را کرده ای مال, خودت
شهر با یک حمله ای تسخیر می گردد مگر
لحظه ی دیدار عکست نیز خشکم می زند
بی طناب، این دست و پا زنجیر می گردد مگر
عاشقم ، باشی ، نباشی ، سرد باشی یا که گرم
حس عاشق لحظه ای تغییر می گردد مگر
در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است
آتش دل با سخن تعبیر می گردد مگر...!!
بعد دیدار تو من
یک عاشق چشم انتظارم
صبح و شب
من در پی دیدار چشمت بی قرارم
نیستی
کم دارمت
ای حضرت ماه و نگارم
در هوای وصل توووو
هر دم نگارا بی قرارم
بعد دیدار تو من
دیوانه ام باور نداری
کاش می شد
از میان ابر چشمت
بر دلم باران بباری
خسته ام من
خسته از چشم انتظاری
ای که همراه من و
عشق من و یار و نگاری
دوستت دارم تو را
افسوس احساس مرا باور نداری
با خودتان جوری برخورد نکنید
که انگار ماندهاید روی دست خودتان
مانند جنسهای بادکردهی توی مغازه
آنگاه حتما با اکراه قیمت ارزانی را
به شما نسبت میدهد و
با منت شما را خواهد گرفت
لطفا با ارزش باشید...
عصرتون بخیر
🍋حال دلتون قشنگ
🍹روزای تابستونیتون
🍋گرم محبت
🍹زندگیتون پر از عطر و مهربانی
افلاطون را گفتند :
چرا هرگز غمگین نمیشوی؟
گفت دل برآنچه نمی ماند نمی بندم.
فردایک راز است ; نگرانش نباش.
دیروزیک خاطره بود ; حسرتش رانخور
و امروز یک هدیه است ;
قدرش را بدان و از تک تک لحظه هایت لذت ببر.
از فشار زندگي نترسيد به ياد داشته باشيد که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبديل ميکنه..
نگران فردايت نباش خدای ديروز و امروز خداى فرداهم هست...مااولين باراست كه بندگي ميكنيم.
ولى اوقرنهاست که خدايى ميكند پس به خدايى او اعتمادكن و فردا و فرداها
رابه اوبسپار...
تصور میکنم یارم در اینجاست
دوچشم مست او مانند دریاست
فتاده عکس من در موج چشمش
ز موج چشم او اینگونه شیداست
شدم دیوانه هر شب از خیالش
دلم مجنون و او مانند لیلاست
شبی تاریک و سرد و بی ستاره
دودیده هر زمان در راه فرداست
که آید از ره دوری بهارم
ولی این شب بسان شام یلداست
نسیم آرد دمی از عطر گیسوش
معطر خود ز بویش باغ گلهاست
مشامم می کند هردم نوازش
تو گویی مشک آن آهوی صحراست
به رقص آورد، خاقان چون قلم را
عزل با نام زیبایش چو زیباست
خاقان_کرمی
.
دیدمت ، آهسته پرسیدمت
خواندمت ، بر ره گل افشاندمت
آمدی بر بام جان پر زدی
همچو نور بر دیده بنشاندمت
بردمت تا کهکشانهای عشق
پر کشان تا بی نشانهای عشق
گفتمت افتاده در پای عشق
زندگی رویای زیبای عشق
می روی چون بوی گل از برم
رفتنت کی می شود باورم
بوده ای چون تاج گل بر سرم
تا ابد یاد تو را می برم
بردمت تا کهکشانهای عشق
پر کشان تا بی نشانهای عشق
گفتمت افتاده در پای عشق
زندگی رویای زیبای عشق
واژه ی غریبِ این روزهاست ''وُجدان'' !
همان که عده ای با داشتَنَش غمگینَند
و عده ی کثیری با نَداشتَنَش شاد ..
کجایِ جهان
کُدِ این واژه را اشتباه زده اند ،
که قلبی از نداشتنَش غمگین نمی شود!؟
کجایِ زندگی در تعریفَش خطا رفته اند ،
که این واژه را
به جایِ کشیدن در آغوشِ دل ،
زیرِ پا له کرده ایم؟
و تا کجایِ جهان
بی ''وُجدان'' خطا خواهیم رفت؟
👤سمانه ملک پور