چشم تو حکمِ به اعدام ، چه آسان میداد ؛
پادشاهی که به قتل همه فرمان میداد
آتش وسوسهات بود که ویران میکرد ؛
مثل حوّا که دلش گوش به شیطان میداد
لذّت عشق ، به آوارگیاش هست و همین
وعدهای بود که ابلیس به انسان میداد ،
"به خدا عشق به رسوا شدنش میارزید"
پاسخی بود که در پرسشِ وجدان میداد
این غزل ، قصّهی لاینحل یک شاعر بود
تا به این مسئله چشمان تو پایان میداد
دل من پیش تو بود و دل تو پیش کسی
و نشان گوشیِ خاموش تو بر آن میداد
بوق بیپاسخ و ... افسوس ! نمیفهمیدی
پشت این گوشیِ خاموش ، یکی جان میداد
دوستان تو نظر سنجی ما شرکت کنید ادرس نظر سنجی رو میزارم اگه خواستین برین نظر بدینhttps://facebook.poemse.com/po....st/3311_%D8%A8%D9%87
مرغ محبتم من ، كي آب و دانه خواهم
با من يگانگي كن ، يار يگانه خواهم
شمعي فسرده هستم ، بي عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهي سوز شبانه خواهم
افسانه محبت ، هر چند كس نخواند
من سر گذشت خود را ، پر زين فسانه خواهم
بام و دري نبينم ، تا از قفس گريزم
بال و پري ندارم ، تا آشيانه خواهم
تا هر زمان به شكلي ، رنگي بخود نگيرم
جان و تني رها از ، قيد زمانه خواهم
مي آنقدر بنوشم ، تا در رهت چو بينم
مستي بهانه سازم ، گم كرده خانه خواهم
معینی کرمانشاه
Mona2
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟