مانند غـریـقی کــه پر از وحـشت آب است ،
می گردم و دستم پی یک تکه طناب است
دلتنگی و تنـهایی و انـدوه و صـبوری
این عاقبت تیره ی یک عاشق ناب است
آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است
یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است
زایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشق
در مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب است
یک جمله بگو دلبرکم ! ... حرف دلت چیست ؟
عاشق شده این شاعر و ... دنبال جواب است
يادت نرود ما به هم احتياج داريم!
باور كن...
براي رسيدن ها و فرار كردن ها، براي ساخته شدن ها و ثبت كردن ها!
ما به هم احتياج داريم.
وگرنه من و تو كي را دوست داشته باشيم؟ يا مثلا با كي حالمان خوب شود...
من به تو فكر مي كنم! به تو احتياج دارم ، وگرنه ديگر فكر هم نمي كنم...
واقعيتش را بخواهي، من به دليل اعتقاد دارم .
دليلِ من تويي!
تو را نميدانم!
نوشته: صابر ابر