آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
حالا که با کرونا افتاده ام از پا چرا
خوب من، محبوب من، گفتم ماسک بزن
حرف من را کج شنیدی، آمدی بی ماسک چرا
#کرونا
#شوخی_با_شهریار
#تکتاز
_
قدیم ترها همیشه علاجی برای هر دردی بود؛
مثل روغن چرخ خیاطی برای ناله های لولای در!
مثل دوا گلی برای زخم های
کودکانه ی سرِ زانو!
مثل آغوش مادر بزرگ
برای باریدنِ تمام بغض های جهان...!
چقدر دست هایمان خالی شده است!
#نوستالژی 🌱
فرشته ها، تو و من را به هم نشان دادند
میان زهره و ماه از تو گفتگوها شد
دوباره طوطیک شوکرانی شعرم
به خنده خنده ی شیرین تو، شکرخا شد
شتاب خواستنت، این چنین که می بالد
به دوری تو مگر می توان شکیبا شد؟
امیدوار نبودم دوباره از دل تو
که مهربان بشوی با دل من، اما شد
تنت هنوز به اندازه ای لطافت داشت
که گل در آیینه از دیدنش شکوفا شد
قرارنامه ی وصل من و تو بود آن که
به روی شانه ی تو با لب من امضا شد