هیس اے دل ؛ حرفِ تڪرارے نزݩ

او تو را درگیرِ حسرت مے ڪند

غصۂ او را نخور زیرا ڪہ او

چند روزے دیگر عادت مے ڪند

اگـر می‌پرسی
از #حالم، دقیـقاً مثـل #بیـروتم


لبـم آواز
می‌خـواند، خـودم انـبار #بـاروتم...

باید یاد بگیریم

تا وقتی از عشق کسی مطمئن نشده ایم,

با او خاطره ایی نسازیم!

چرا که تاوان خاطرات,

جنون است و بس

انسان دو سال نیاز دارد ،
که حرف زدن را بیاموزد ...
ولی پنجاه سال نیاز دارد ،
تا سکوت را ...!

گاهی باید ...

دستاشو بگیری...

تو دستت...

و فقط ...

یه جمله بهش بگی...

من واسه یه لحظه بیشتر...

با تو بودن ...

حاضرم همه دنیا رو بدم...

خوش اومدی
Nmnmnm

عشـق اگرباشد

تواݧ دارےببخشےیار را

عشـق اگرباشد..

تحمڸ میڪنےصدخاررا

عشـق اگرباشد..

دلت پر میڪشد تاخانہ اش ..

عشـق اگرباشد..

سروجاݧ میدهے دلدار را

"اشکهایـــم"
را
"بـیصدا"
در اوج
"ســـــــــکوت"
مےریزم ......!!!

•••• "هـــــــق هــــــق" ••••
بــــراےکسـیـست کہ
کسےرا
بـراےپاک
کـردن اشکــهایـش دارد

نه بیمارم نه خوشحالم، نه از حالم خبر دارم
گهے با جان گهے با دل، گهے از هر دو بیزارم

گهے خم هاے در جوشم، گهے خمار مے نوشم
گهے بیدار ولے خوابم، گهے در خواب و هشیارم

گهے بیگانه از خویشم، گهے بیگانه هم خویشم
گهے آنم، گهے اینم، گهے سر در گریبانم

گهے در شور و در سازم، گهے با غصه دمسازم
گهے تا عرش مے تازم، گهے با ذره مے سازم

گهے شاد و غزل خوانم، گهے از درد بے تابم
چه غوغاییست در این عالم، ڪه من حیران حیرانم