روزی تو می آیی به دیدارم که دیر است
دل دارم اما جای دیگر او اسیر است
ماهی تویی تو بی وفا ، دریا منم من
در وصل، دریایت به ساحل ناگزیر است
دنیای من بعد از تو خالی از غزل هاست
شاعر که دست از عشق بردارد فقیر است
ما زندگی را باختیـم اما سر ِ هیچ
فردای دنیا میرسد پای تو گیر است
روزی به خود می آیی از درد جدایی
آن روز دنیایت! ز دنیای تو سیر است...
غزلستان :
فال روز سه شنبه، ۱۴ مرداد ۱۳۹۹
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم به حقیقت به از آنی
شیرینتر از آنی به شکرخنده که گویم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی
صد بار بگفتی که دهم زان دهنت کام
چون سوسن آزاده چرا جمله زبانی
گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی
چشم تو خدنگ از سپر جان گذراند
بیمار که دیده ست بدین سخت کمانی
چون اشک بیندازیش از دیده مردم
آن را که دمی از نظر خویش برانی
وعده کردم که به تو سر نزنم
برسم تا دم در ، در نزنم
قول دادم به غزلهای خودم
زل به چشمان تو دیگر نزنم
مطمئن باش خیالت راحت
گله ای از تو به دفتر نزنم
این چه رسمیستکه باید یک عمر
حرف خود را به تو اخر نزنم
برو ای عشق برو تا اینکه
روی دستان تو پر پر نزنم
من به دوری تو عادت کردم
ولی از غصه ی دوری تو دم نزنم