فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    #شبتون_بخیر
    جستجوی پیشرفته
  • وارد شدن
  • ثبت نام

  • حالت شب
  • © 2025 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    در باره • فهرست راهنما • با ما تماس بگیرید • سیاست حفظ حریم خصوصی • شرایط استفاده • بازپرداخت

    انتخاب کنید زبان

  • Arabic
  • Chinese
  • Dutch
  • English
  • French
  • German
  • Italian
  • Japanese
  • Korean
  • Persian
  • Russian
  • Spanish
  • Swedish
  • Turkish
  • Urdu

تماشا کردن

تماشا کردن

وبلاگ

مقالات را مرور کنید

بازار

آخرین محصولات

صفحات

صفحات من صفحات لایک شده

بیشتر

انجمن کاوش کنید پست های محبوب شغل ها ارائه می دهد بودجه
تماشا کردن بازار وبلاگ صفحات من همه را ببین

کشف کردن نوشته ها

Posts

کاربران

صفحات

گروه

وبلاگ

بازار

انجمن

شغل ها

بودجه

Mona2
Mona2  
5 سال

تا کی خورم غم دل با نیم‌جانِ خسته؟
دست شکسته ‌بندم بر گردن شکسته

جمعیت حواسم ناید به حال اول
گمگشته دانه‌ای چند از سُبحه‌ی گسسته

یک دسته کرده دوران گل‌های نُه‌چمن را
وز آن زهِ گریبان بر دسته رشته بسته

اهل جهان نهان‌شان یک‌رنگ آشکار است
گَرد نفاق دل‌ها بر چهره‌ها نشسته

مشکل ز تن برآید جان علایق‌آلود
چسبیده بر غلاف است شمشیر زنگ‌بسته

دارم دلی که هرگز نشکسته خاطری را
بیمار گشته از غم پرهیز اگر شکسته

در دامگاه عشقت جانکاه صید و صیاد
مرغِ پریده از دام، تیر ز صید جسته

اشکت کلیم نگذاشت در نامه‌ها سیاهی
بهر که می‌فرستی مکتوب‌های شُسته؟

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
همه هستی تویی ، فی الجمله این و آن نمی دانم

بجز تو در همه عالم ، دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی ، دگر جانان نمی دانم

یکی دل داشتم پُرخون ، شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاده و مجنون ، در این دوران نمی دانم

دلم سرگشته می داند ، سر زُلف پریشانت
چه می خواهد از این مسکین سرگردان ، نمی دانم

اگر مقصود تو جان است ، رُخ بنما و جان بستان
و گر قصد دگر داری ، من این و آن نمی دانم

نمی یابم تو را در دل ، نه در عالم نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر ، من حیران نمی دانم

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

بگذار دوستت بدارم
تا از اندوهِ بی‌کرانِ درونم
رهایی یابم.
تا از روزگار زشتی و تاریکی برَهَم.
بگذار دمی
در بسترِ دستانت بیارامم.
ای شیرین‌ترین آفریده‌ها!
با عشق می‌توانم
هندسه‌ی جهان را دگرگون کنم،
می‌توانم در برابرِ این پریشانی
تاب آورم...

نزار قبانی

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

شنیده‌ام ڪه پر از گریه‌اے ، نمیباری
شبیه من تو هم از زندگی‌ت بیزاری

خیال پر زدنت هست و هست راه فرار
ولے به خاطره‌ے میله‌ها، گرفتاری

شنیده‌ام به تو گفتند : آے دیوانه
چرا هنوز صبورانه دوستش دارے؟

به آن جماعت ِ مفلوک ِ عشق‌نادیده
صریح و ساده بگو: دوست دارمش آری

اگر چه زنده شدن جبر زندگے بوده‌ست
به دوست داشتن ِ او نبوده اجباری

ڪه عشق، حاصل یک عمر خوشه‌چینے ماست
مباد خرمن ِ دل را به باد بسپارے !

شنیده‌ای ڪه پس از تو به شعر چسبیدم
تو هم شبیه خود من،به من بدهڪاری

هخا_هاشمی

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

خم به ابرویم نیامد از سر اجبار ها
آجری بودم ‌اضافی در تن دیوار ها

طالعم اُفتاده در دستت غم انگیزست! نیست؟
عشق یعنی مرگ در آیین برده دار ها

تن ندادم ، گر چه ناچاراً تحمّل میکنم
مثل شیری در غذا هم سفره ی کفتار ها

زود می‌میرند شاعر ها به دست شعرشان
پا قدم های بدی دارند این خودکار ها

گیسوانت دست پاییز است برگی زرد که
یک به یک افتاده در آغوش گندم زار ها

زنده ام امّا برایت بار ها جان میدهم ...
چون سپیداری که می‌میرد برای سار ها

نیمی از من سنگ امّا نیم دیگر شیشه بود
می‌شکستم دیگران را نه ؛ خودم را بار ها

سعید_شیروانی

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

همه رفتند، تو اما سر جایت ماندی
همه شادند و تو در حال و هوایت ماندی

هرکسی دست به دستان نگاری داده
تو چه دل ساده سر عهد و وفایت ماندی

دیگران عاشق بت های جدیدی شده اند
تو فقط پیرو چشمان خدایت ماندی

دل بکن! دلبرکت خاطره ای محو شده
تو چرا مات همین خاطره هایت ماندی؟

عشق یعنی نرسیدن! چمدان را بردار
همه رفتند...تو تنها سر جایت ماندی...

مجید_ترکابادی🌹

@mona

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

اگه نظر من رو بخوای،
دلتنگی یه جور بیماریه.
مثل سرطان، که خوش‌خیم و بد‌خیم داره.
که اگه کاری براش نکنی از پا درت میاره.
کسی که می‌گه دلش برات تنگ شده
و برای دیدنت کاری نمی‌کنه،
یا داره دروغ می‌گه، یا معنی دلتنگی رو نمی‌دونه!


پویا جمشیدی

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

یک "سلام فلانیِ"ساده،
یک "خوبی!؟چه خبر!" کوتاه
روی حروف بی جانِ کیبورد
که تهش منتهی شود به یک "خدانگهدار" صمیمی ،کافیست تا ته دل آدمی گرمِ گرم گرم شود.
همان چند واژه کافیست تا لبخندی از بن جان،روی لبهای ادمی پدید آید.
همان صفحه ی چت بی جان می تواند
روز آدمی را بسازد.
تنها اگر پشت صفحه ی چند اینچی
یک"دوست" نشسته باشد.

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

کوچه ی تنگ دلم را بگشا با قدمی
تَر کن این مقبره با قطره ی آبی و نَمی


تو که اندازه ی دریا شده ای جان دلم
پس چرا بهر لب تشنه ی من سهم کمی


دست خود را به سر آینه ی ما بکش و
بزدا گرد و غباری که زده رنگ غمی


نظری کن به منِ شاعر بی واژه شده
تو که چون کاغذ و چون جوهره ی این قلمی


من عزادار دل غمزده ی بی کفنم
تو به خیرات بده بوسه که خرمای بَمی


دم به دم تا دم دَر رفتم و آدم نشدم
تا نمردم تو بیا چون که منم آه و دمی

علی_قهرمانی

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Mona2
Mona2  
5 سال

روزهای خوب بی‌ سر و صدا میان،
پُر سر و صدا میرن.
روزهای خوب پاورچین‌ پاورچین
از راه میرسن،
وقت رفتن در رو محکم به هم میزنن.
روزهای خوب با یه لبخند میان،
با شیون میرن.
روزهای خوب وقتی میان آروم ‌آروم تو گوشمون حرف میزنن،
وقت رفتن داد و بیدادشون
همه رو خبردار میکنه.

روزهای خوب شلوغش نمیکنن،
همینه که تا هستن،
حواسمون بهشون نیست …👌

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 1494 out of 1950
  • 1490
  • 1491
  • 1492
  • 1493
  • 1494
  • 1495
  • 1496
  • 1497
  • 1498
  • 1499
  • 1500
  • 1501
  • 1502
  • 1503
  • 1504
  • 1505
  • 1506
  • 1507
  • 1508
  • 1509

ویرایش پیشنهاد

افزودن ردیف








یک تصویر را انتخاب کنید
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟

بررسی ها

برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد

پرداخت با کیف پول

هشدار پرداخت

شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟

درخواست بازپرداخت