بغلت باغِ اقاقی، غزلی بیتکرار
که تراشیده شده حرف به حرفش انگار
تو ردیفی که ردیفم شده تا دنیا هست
دوستت دارم و خوباست چقدر این اقرار
مطلعی ناب برای دلِ بیمارِ منی
تو حقیقت، نه! دروغی که نداری انکار
ولعِ من که تو را شعر کنم بسیار است
چه کنم طعم شرابت نچشیده خودکار
برسان جامِ لبت را که کمک میخواهم
نفسم تشنه وُ جانانه شده ست این پیکار
نبضِ ابیاتِ من از موی تو آهنگ گرفت
بیقرار است و بریده، که شده خودمختار
نازنین! سقفِ بلندِ همه رؤ یا ها یم
مستِ مستم، نگذاری بکنندم هشیار ...✌️
فارد_قربانی🖊
هرکسی آمد به دنبال تو دنبالش نکن !
هر که پر زد در هوایت بی پر و بالش نکن!
برخلاف میل تو هرکس که حرفی می زند
زود با یک چشم غره مثل من لالش نکن !
دلبری کی امتیازی انحصاری بوده است؟
تا کسی وابسته ات شد جزء اموالش نکن !
عاشقی کی واحد اندازه گیری داشته ست؟
عشق را قربانی متراژ و مثقالش نکن!
جای خود دارد نوازش؛ وقت خود دارد عتاب!
اسب وقتی می خرامد دست در یالش نکن !
رسم صیادی نمیدانی نیفکن دام را !
صید اگر از دست تو در رفت دنبالش نکن!
اگر ماندنتان حالِ حتی یک نفر را خوب خواهد کرد، بمانید؛
اگر خندیدنتان لبهای حتی یک نفر را می خنداند، بخندید؛
اگر رفتنتان باری از دوشِ حتی یک نفر بر خواهد داشت، بروید؛
اگر نوشتنتان برای حتی یک نفر زیباست، بنویسید؛
اگر صدایتان برای حتی یک نفر دلنشین است، حرف بزنید.
من به شما قول می دهم که حتی با یک گل، بهار خواهد شد.
❣احمق انواع مختلفی دارد!
یک نوع احمق داریم که دائما در گذشته اش زندگی میکند!
یک نوع هم هست، که احمقیتشان به حدیست که با وجود ضربه خوردن دوباره اعتماد میکنند و از یک سوراخ چندین بار گزیده میشوند و درس عبرت هم نمیگیرند!
یک نوع هم داریم که هر چقدر هم بدی ببینند نمیتوانن دوست نداشته باشند!
به آنها میگویند مهربان!
گاهی اوقات مهربان مترادف احمق هست!
میدانی...
آدما میفهمند که احمقند!
میفهمن که دارن حماقت میکنند
اما گاهی زور قلبشان از منطق و عقلشان خیلی بیشتر است...!
ملالی نیست جز عمری که در پایت فنا کردم
خدا داند که در عالم چه غوغایی به پاکردم
نشستم غصه خوردم گریه کردم عشق ورزیدم
به کامم تلخ شد دنیا... تو میدانی چه ها کردم
برایت بافتم از تار و پودم جامه ی رویا
نپوشیدی تو عشقم را... عجب کاری خدا کردم!
سکوتم از رضایت نیست بغضی در گلو دارم
که من بیهوده گردی پای چشمت نابه جا کردم
نگاهت میکنم اندازه ی ارزن نمی ارزی
ولی خرمن به خرمن آرزویت پس چرا کردم
مژگان_مهر
در غزل هایم تو را، با التزام آورده ام
مطلع شعری و دائم از تو نام آورده ام
هر کجا از عشق آمد صحبتی در آن میان
نام زیبایت به لب،... در هر کلام آورده ام
می نویسم در خیالم هر شب از رخسار تو
گیسوانت را همیشه، انضمام آورده ام
مثل صیّادی و من هم صید چشمانت شدم
دام کردی پهن و دل بر اهتمام آورده ام
از لب و لبخند زیبایت نگویم بهتر است،
بیت آخر را بخوان، حسن ختام آورده ام
می نویسم تا بخوانی هر شب از احوال دل
ای که عمری با خیالِ تو، دوام آورده ام