احوال دلم یک سَره باران شده بی تو
دیوانه در این شهر فراوان شده بی تو
یک لحظه تو را دیدم و عمری دل زارم
چون موی تو در باد پریشان شده بی تو
بی بال و پری در هوس وصلِ تو دائم
پابند غمی گوشه ی زندان شده بی تو
با مهرِ کسی جان به هم ریخته دیگر
هرگز نشد آباد که ویران شده بی تو
بیخانه زیاد است ولی قلب من عمری
آواره تر از کوچه خیابان شده بی تو
جان دادن اگر سختترین کار جهان است
آسان شده آسان شده آسان شده بی تو
گفتند که پرسیده ای از حال من انگار
احوال دلم یک سَره باران شده بی تو
می میرم اگر در تب گرداب بمانی
ماهی شوی و همدم قلاب بمانی
از شدت طوفان دلت سینه ام آشفت
برگرد به این حوض که مهتاب بمانی
یک عکس دوتایی چه قشنگ است همیشه
هم پای من گمشده در قاب بمانی
آرام بگیر ای همه ی زندگی من !
نه ، تاب ندارم که تو بی تاب بمانی
تسبیح شدم ، دست به دست تو سپردم
تا هم نفسم گوشه ی محراب بمانی
این قلعه ی احساس تو ، این خاک کویرم
کاشان شده ام تا تو مرنجاب بمانی
نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم
خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم
.
فقط بگو لقب "شاعری" به من ندهند
بگو که من دل خونی ازین لقب دارم
.
... و بی تو این همه شعری که هیچ می ارزند
... و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارم
.
ببین به چشم خودت، بی تو سرد و متروک است
همیشه خانه ی عشقی که آن عقب دارم
.
تو چند ساله شدی؟! آه! چند ساله شدم؟
کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم؟
.
بیا و این دم آخر کنار چشمم باش
مباد بی تو بمیرم ... چقدر تب دارم !
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﻣَﺤﺮَﻣَﺖ ﻧﯿﺴﺖ...!
و ﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﻫﺎﯼ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ...
ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﻫﺎ ﻧﺎﺑﻮﺩﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺶ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﻨﯽ...
و ﻏﺮﻭﺭﺕ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﺮﺯ ﻧﺎﺑﻮﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﺑﺒﺮﯼ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ...
ﻫﺮﮔﺰ...
ﺗﻨﻬﺎ...
ﻧﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﻮﺩ...
"ﺁﺭﺍﻣﺶ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﯿﻦ، ﺗﻮ ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﺪ ﻭ ﺷﺮﻃﯽ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ...
تازگی ها ...
هرگاه از دیگران می رنجم ،
یا حتی نگرانم، که چه قضاوت هایی پشتِ پرده ی تظاهرشان ، برایم می کنند ؛
چشمانم را می بندم ...
و این قسمت از جمله ی معروف " دیل کارنگی " را در ذهنم مرور می کنم ؛
" دیگران به اندازه ی سردردشان حتی، به مردنِ من و تو اهمیت نمی دهند ... "
و همین برایِ بیخیال شدنم کافیست ...
و من نگرانِ قضاوتهایِ مردمی که به اندازه ی سردردشان هم برایشان مهم نیستم ، نخواهم بود ...
رازِ آرامش همین است !
ما مهربان نیستیم، ما مهرطلب هستیم.
ما جلوی آدمها تعریفشان را می کنیم ولی پشت سرشان همه جور حرف می زنیم!
ما وقتی به کسی می رسیم برای اینکه خودمان را خوب جلوه بدهیم همه چیز را تحمل می کنیم اما حاضر نمی شیم درد و رنجِ ایستادن پای حق خودمان و آنچه را که درست است بپذیریم!
برای همین دروغ می گوییم، تعارف می کنیم، سازش می کنیم، پنهان می کنیم و غرق در فریب و تزویر و تظاهر و تعارف می شویم، تا به همه بگوییم خانمها أقایان من خوبم!
#فرهنگ_هلاكوي
کاش همه ی زن ها مردی را داشتند که عاشقشان بود
مردی که حرف هایشان را می فهمید ، ظرافتشان را به جان می خرید ،و روزانه چند وعده ؛ از زیبایی و خاص بودنشان تعریف می کرد .
و کاش مردها ؛ زنی را کنارشان داشتند که عاشقش بودند
که به مردانگیِ شان تکیه می کرد ... و قبولشان می داشت .
آن وقت جهانمان پر می شد از زنانی که پیر نمی شدند ، مردانی که سیگار نمی کشیدند ، و کودکانی ؛ که انسان های سالمی می شدند .
نرگس_صرافیان_طوفان